ماهان ومامان
سلام پسر یه دونه مامان امدم کلی باهات حرف بزنم امدم از خرابکاریها که سر مامان اوردی برات بگم عشقم به نوبت چشم چپ وراست مامان جونو زدی ترکوندی چند وقت پیش دایی امیرحسین برات از این بازیهایی که دوسرشون یه توپ کوچولو هست ومیزنن به هم تق تق صدا میده برات خریده بود هی بابای بیچارت گفتا نده دستش میزنه شیشه بوفه یا تی وی رو میشکونه من خیلی محکم گفتم مگه من بوقم هستم پیشش حواسم هست حسابی خلاصه از من گفتن واز تو شیطون شنیدن نشسته بودم داشتم برنامه تلویزیون رو نگاه میکردم که یهو شما یه طرف این توپرو گرفته بودی دستت همین طور میچرخوندی میخندیدی که یهو از دستت ولش کردی گروبی امد خورد پایین چشم چپم اصلا فقط حس کردم چشم برق گرفت دادم رفت هو...
نویسنده :
مامانی
1:32